آن دُر گران که لایق هر کس و ناکسی نیست، معرفت نیست..
اعتماد است..
اعتماد که جوهره وجودت باشد،
معرفت هم می آید..
انتظارِ زیادی نیست..
به دوش کشیدن نمیخواهد..!
وجود میخواهد..!
لایقش که باشی،
زمین و زمان در پی تو خواهد بود..!
تمنای تو را دارد..!
و بودنت را جشن می گیرد!
06.
خدایا میدانی لذت عشق را؟!
بگذار برایت بگویم!
عشق همانند لیسیدن عسل بر روی لبه تیغ میماند!
بکش!!
لذت، درد...
مزه اش را دوست دارم!
گمان نمیکنم که بی میلش باشی!
07.
دلم
گاهی..
به هوای خواستنت
طوفان به پا می کند
به باد می دهد
هر چه بر سر راهش باشد..!
08.
محدودیت
زندگی را
به کامم زهر کرده است!
حال و روز زن عقدشده ای را دارم که
عاجزانه تمنای وصال شوهرش را دارد! ولی.. ممکن نیست!
09.
تنها تفنگ نیست که ماشه را بچکانی و تمام..
خاطره نیز..
ذره ذره
قطره قطره
چکه چکه می چکد
و آرام و بی صدا
تو را از بند این کالبد خاکی
رها می سازد!
10.
این روزها
آسمان نیز به وجودم
به محمدش
حسودی می کند!
نفس کشیدن برایم سخت شده است!
چند شبی است که به خواب می بینم فرشته ها را
برایم رقص و پایکوبی می کنند..
بودن در میان آدمیان برایم سخت شده است!
خاکیانی که
بی وفایی می کنند
سنگ به آنها شرف دارد
رسم زندگی نمی دانند
و چه سخت است
بی صدا شکستن
در میان کسانی که
تفاوت میان عشق و هوس را نمی دانند!